دادگاه زندگی مرا محکوم به بی تو بودن کرد


لحظه های خیس

لحظه های خیس

یکی را دوست می داشتم ولی دادگاه زندگی مارا محکوم

به جدایی کرد. می خواستم برای از دست دادنش اشک

بریزم ولی تمام اشک هایم را برای به دست آوردنش

ریخته بودم از خدا می خوام توان این را به من بدهد که

یک بار فریاد بکشم :

نامرد

 

 

 

 

تا به کی در انتظار............؟

انتظاری تلخ..........!

انتظاری که میدانی هیچ وقت پایان ندارد.........!

من همان بچه ی پاک و معصومم......!

که اکنون به جرم عاشقی متهمم..........!

و چه مجازاتی بدتر از زندگی بدون عشق........!

نخند.......!

نخند به افکارم.........!

اگر نبود.........!

همین چند نفر........!

همین انتظار.........!

تا الان من هم رفته بودم.......!

تنها میمانم.........!

نخند........!

نخند که تو نبودی کنارم.......!

آن شب هایی که تیغ روی دستم بازی میکرد......!

و فقط به خاطر ......!

هیچ نگویم بهتر است.......!

سکوتتتتتتتتت!

 

 

 

 

چه بگویم.....؟

از این دنیا........!

وقتی که همه می خواهیم حرف بزنیم........!

وقتی کسی نمیتواند بگوید......!

بگوید که من ......!

من.......!

من عاشقم..........!

تو میدانی عشق چیست......؟

وقتی که نمیتوان به کسی اعتماد کرد......!

وقتی که بگویی عاشقی میخندند......!

پس چه فایده.......؟

همان بهتر سکوت کنم.......!

سکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت..........!

 

 

باور کن......!

باور کن میشود گریه کرد بدون اینکه کسی بفهمد.......!

میشود دل شکست بدون اینکه صدایی بیاید....!

میشود خندید،وقتی در غمگین ترین لحظاتی.....!

میشودگفت دوستت دارم،بدون اینکه سخنی بگویی....!

میشود عاشق شد، حتی وقتی بچه ای بیش نیستی.....!

و میشود فریاد زد.....!

حتی وقتی سکوت کرده ای......!

سکــــــــــــــــــــــوت!......دل شکسته



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,ساعت 20:6 توسط نفس| |


Power By: LoxBlog.Com