لحظه های خیس
لحظه های خیس
خدایا ، آتش مقدس « شک » را آن چنان در من بیفروز تا همه « یقین » هایی را که در من نقش کرده اند ، بسوزد. و آن گاه از پس توده ی این خاکستر ، لبخند مهراوه بر لب های یقینی ، شسته از هر غبار طلوع کند. . خدایا ، به هرکه دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است . و به هر که دوست تر می داری ، بچشان که دوست داشتن از عشق برتر ! . خدایا ، به من زیستنی عطا کن ، که در لحظه مرگ ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است ، حسرت نخورم . و مردنی عطا کن ، که بر بیهودگی اش ، سوگوار نباشم . بگذار تا آن را من ، خود انتخاب کنم ، اما آن چنان که تو دوست داری . « چگونه زیستن » را تو به من بیاموز ، « چگونه مردن » را خود خواهم آموخت !
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |